×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زندگی یعنی خوبی همراه بدی

× ......................
×

آدرس وبلاگ من

eshghuolane.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shahab1368

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ????? ??? ??? ????? ??????

داستان زيباي ميوه شب يلدا

شب سردي بود ?. پيرزن بيرون ميوه فروشي زل زده بود به مردمي که ميوه ميخريدن ? شاگرد ميوه فروش تند تند پاکت هاي ميوه رو توي ماشين مشتري ها ميذاشت و انعام ميگرفت ? پيرزن باخودش فکر ميکرد چي ميشد اونم ميتونست ميوه بخره ببره خونه ? رفت نزديک تر

  چشمش افتاد به جعبه چوبي بيرون مغازه که ميوه هاي خراب و گنديده داخلش بود ? با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه ? ميتونست قسمت هاي خراب ميوه ها رو جدا کنه وبقيه رو بده به بچه هاش ? هم اسراف نميشد هم بچه هايش شاد ميشدن ? برق خوشحالي توي چشماش دويد ..ديگه سردش نبود

پيرزن رفت جلو نشست پاي جعبه ميوه ?. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پيرزن زود بلند شد ?خجالت کشيد ! چند تا از مشتريها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت ? دوباره سردش شد ! راهش رو کشيد رفت ? چند قدم دور شده بود که يه خانمي صداش زد : مادر جان ?مادر جان

پيرزن ايستاد ? برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتويي لبخندي زد و بهش گفت اينارو براي شما گرفتم ! سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه ? موز و پرتغال و انار ?.پيرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه?.. مُو مُستَحق نيستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من ? مستحق دعاي خير ?اگه اينارو نگيري دلمو شکستي ! جون بچه هات بگير

زن منتظر جواب پيرزن نموند ? ميوه هارو داد دست پيرزن و سريع دور شد ? پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن رو نگاه ميکرد ? قطره اشکي که تو چشمش جمع شده بود غلتيد روي صورتش ? دوباره گرمش شده بود ? با صداي لرزاني گفت : پير شي ننه ?. پير شي ! الهي خير بيبيني اي شب چله مادر

بله دوستان ، شب يلدا همه دور هم در طولاني ترين شب سال سرگرم خوردن آجيل

و ميوه و گرم گفتگوي هاي خودمون هستيم ، و دوست داريم که اين شب تموم نشه

آيا تا به حال فکر کرديد کساني هستن که توي اين سرما بدون خونه و سرپناه با شکم گرسنه

از خدا ميخواهد اين شب سرد هرچه زودتر تموم بشه . . . ؟

یکشنبه 1 دی 1392 - 8:08:51 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


به بهانه عید


داستان مادری که نوزادش را در برف رها کرد


داستان زيباي ميوه شب يلدا


داستان وقتی دوست دخترم را به خانه بردم


نامه پيرزن به خدا !


فقط با یه لبخند ساده


دل نوشته


نهایت عشق


سخنان ارد بزرگ فصل اول


دومین نظریه ارد بزرگ در دانشگاه گرگان


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

117147 بازدید

19 بازدید امروز

6 بازدید دیروز

176 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements