من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است می روم
شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی بر خوردهای سرد را
بسم رب یاس قبول نیست! این بارتو چشم بگذار
من فراموشت می کنم فقط تا صد بشمار
آهسته آهسته راستی ، من بازی را خوب نمی دانم
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را ؟
تو را فراموش کنم یا خاطره را ؟
این بازی کی تمام می شود؟
داستان مادری که نوزادش را در برف رها کرد
داستان وقتی دوست دخترم را به خانه بردم
دومین نظریه ارد بزرگ در دانشگاه گرگان
117207 بازدید
55 بازدید امروز
24 بازدید دیروز
221 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian