دلــــــــــــــــم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانــــــــــــــــم را
بر پوســــــــــــــــت كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكــــــــــــــــند
كــــــــــــــــسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كــــــــــــــــرد
كسي مرا به ميهماني گنجشكــــــــــــــــ ها نخواهد برد
پــــــــــــــــرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردني ستــــــــــــــــ
منتظر نباش که شبی بشنوی
از این دلبستگی های ساده دل بریده ام
که روسری تو را
در آن جامه دان قدیمی جا گذاشته ام
یا در آسمان
به ستاره ی دیگری سلام کرده ام!
توقعی از تو ندارم
اگر دوست نداری
در همان دامنه دور دریا بمان
هر جور تو راحتی بی بی باران!
همین سوسوی تو
از آنسوی پرده ی دوری
برای روشن کردن اتاق تنهائیم کافی است
من که اینجا کاری نمی کنم
فقط گهکاه
گمان آمدن تو را در دفترم ثبت می کنم
همین
این کار هم که نور نمی خواهد
می دانم که مثل همیشه
به این حرف های من می خندی
با چاله های مهربان گونه ات
حالا هنوز هم
وقتی به آن روز های زلالمان نزدیک می شوم
باران می آید
صدای باران را می شنوی؟؟؟
هنوز گوشم از گفتگوی بی گریه مان گرم بود
از جایم بلند شدم
پنجره را باز کردم
و دیدم زندگی هم � هر از گاهی زیباست
شنیدم که کلاغ دیوار نشین حیاط
چه صدای قشنگی دارد
فهمیدم که بیهوده به جنون مجنون می خندیدم
فهمیدم که عشق
آسمان روشنی دارد
رو به روی عکس سیاه و سفید تو ایستادم
دست هایم را به وسعت دوستت می دارم باز کردم
و جهان را در آغوش گرفتم...
داستان مادری که نوزادش را در برف رها کرد
داستان وقتی دوست دخترم را به خانه بردم
دومین نظریه ارد بزرگ در دانشگاه گرگان
117214 بازدید
62 بازدید امروز
24 بازدید دیروز
228 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian